loading...
عيد غدير
آرمين بازدید : 37 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (3)

امیرالمؤمنین (ع) روز غدیری را که با جمعه مقارن شده بود جشن گرفتند و در خطبه ای به همین مناسبت، مطالب مفصلی درباره غدیر و عید گرفتن آن روز فرمودند . پس از نماز، حضرت به اتفاق اصحابشان به منزل امام مجتبی (ع) که جشنی در آنجا برپا شده بود رفتند و پذیرایی مفصلی انجام شد .

 عوالم، ج 15/3، ص 209

آرمين بازدید : 43 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

انتخاب منطقه «غدیر» که به امر خاص الهی بود از چند جهت قابل ملاحظه است .
یکی اینکه غدیر کمی پیش از محل جدا شدن کاروان ها و تقاطع مسیر است .
دوم اینکه در آینده اسلام که کاروان های حج در راه رفت و برگشت از این مسیر عبور می کنند، با رسیدن به وادی غدیر و نماز در مسجد پیامبر (ص)، با این زیربنای اعتقادی تجدید خاطره می کنند و یاد آن در دلها زنده می شود .
سوم اینکه «غدیر» کمی پیش از «جحفه » ، بیابانی وسیع و آبگیری برای جمع شدن آب سیل ها قرار داشت و برای برنامه سه روزه پیامبر (ص) و ایراد خطبه برای آن جمعیت انبوه بسیار مناسب بوده است .

آرمين بازدید : 42 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

تصریح های پیامبر (ص) به نام های مبارک پیشوایان ما در خطبه غدیر اهمیت فوق العاده آنها را می رساند . در این خطبه:
- از امیرالمؤمنین (ع) چهل بار به عنوان (علی (ع)) یاد شده است;
- کلمه «ائمه (ع)» ده بار صریحا آمده است;
- نام امام زمان (ع) چهار بار به عنوان «مهدی (ع)» ذکر شده است .

آرمين بازدید : 39 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

غدیر عید انسانیت است . آن روز هدف نهایی از خلقت انسان بیان شد . غدیر در روح ما و از طینت ماست . با غدیر به دنیا آمده ایم، و با زلالش، که با شیره جانمان آمیخته است، به ملاقات پروردگار خواهیم رفت .

آرمين بازدید : 43 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

در غدیر چشمان پیامبر (ص) دور دست هایی را می نگریست که می بایست کشتی اسلام آن را طی کند تا هدف نهایی آن به ظهور برسد .
دست علی بن ابی طالب (ع) را گرفت و او را بلند کرد و از همانجا او را به همه نسل های تاریخ نشان داد و به عنوان جانشین خود معرفی فرمود .

آرمين بازدید : 39 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

سه سال بعد از آغاز بعثت، پيامبر(صلي الله عليه و آله) به آشكار نمودن دعوت خود مأمور گرديد، در اين هنگام آيه 214 سوره شعراء بر پيامبر (صلي الله عليه و آله) نازل شد: « وَأَنذِرْ عَشِيرَتَكَ الْأَقْرَبِين؛ و خويشاوندان نزديكت را انذار كن.»
پيامبر(صلي الله عليه و آله) حدود چهل نفر از بستگانش مانند عموها و عموزادگانش و ساير بني هاشم را به خانه ابوطالب براي نهار دعوت كرد، به علي(عليه‌السلام) كه در آن هنگام سيزده سال داشت، دستور داد، غذايي از گوشت و شير تهيه نمود، دعوت شدگان وارد شدند و پس از صرف غذا، همين كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) خواست دعوتش را آشكار كند، ابولهب برخاست و با گفتار بيهوده و سبك، مجلس را به هم زد، آن روز گذشت، پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرداي آن روز را نيز توسط علي(عليه‌السلام) بستگانش را به نهار دعوت كرد و علي(عليه‌السلام) غذا را فراهم نمود، دعوت شدگان حاضر شدند، پيامبر(صلي الله عليه و آله) پيشدستي نمود و دعوت خود را آغاز كرد و در ضمن گفتاري فرمود: «هيچ كس براي بستگانش، چيزي را بهتر از آنچه را كه من آورده‌ام، نياورده است، من خواهان سعادت دنيا و آخرت شما هستم، خدايم به من فرمان داده تا شما را به پذيرش يكتايي خدا و رسالت خويش دعوت نمايم، چه كسي از شما مرا در اين راه كمك مي‌كند، تا برادر و وصي و نماينده من در ميان شما باشد؟» [13]


سكوت مجلس را فرا گرفته بود، ناگاه علي(عليه‌السلام) برخاست و سكوت را شكست و گفت: «اي پيامبر خدا! من تو را ياري مي‌كنم» سپس دستش را به سوي پيامبر(صلي الله عليه و آله) دراز كرد تا به عنوان بيعت فداكاري و وفاداري بفشرد. پيامبر(صلي الله عليه و آله) به علي(عليه‌السلام) فرمود: بنشين، علي(عليه‌السلام) نشست. پيامبر(صلي الله عليه و آله) براي بار دوم سؤال خود را تكرار كرد، باز علي(عليه ‌السلام) برخاست و همان سخنانش را تكرار نمود، اين بار نيز پيامبر(صلي الله عليه و آله) به او فرمود: بنشين، بار سوم نيز هيچ كس جز علي(عليه‌السلام) اعلام آمادگي نكرد، در اين هنگام پيامبر(صلي الله عليه و آله) دست خود را بر دست علي(عليه‌السلام) زد و مطابق بعضي از روايات، گردن علي(عليه‌السلام) را گرفت و در شأن علي(عليه‌السلام) در آن مجلس استثنايي بني هاشم چنين فرمود: «اِنَّ هذا اَخِي وَ وَصِيّي وَ خَليفَتي فيكُم فَاسمَعوُا لَه وَ اَطيعوُه؛ اين برادر و وصي و جانشين من در ميان شما است، سخن او را بشنويد و فرمانش را اطاعت كنيد.»[14]


و در سيره حلبي اين جمله نيز افزوده شده كه پيامبر(صلي الله عليه و آله) فرمود: «وَ وَزِيرِي وَ وارِثِي؛ و وزير و وارث من باشد.»
به اين ترتيب مي‌بينيم در همان آغاز ظهور اسلام، ولايت و امامت حضرت علي(عليه‌السلام)، از زبان پيامبر(صلي الله عليه و آله) مشخص شده است.
حمايت‌هاي ابوطالب پدر بزرگوار علي(عليه‌السلام) در اين ماجرا، نيز بسيار مهم است، از جمله، هنگامي كه ابولهب با استهزاء و درشت‌گويي‌ها و تهديد‌هايش مجلس را ترك كرد، ابوطالب به ا و گفت: «وَاللهُ لَنَمَنِّعَنَّهُ ما بَقَينا؛ سوگند به خدا تا زنده هستم از محمد(صلي الله عليه و آله) دفاع مي‌كنيم و گزند دشمن را از او خواهيم كرد.»[15]

 

آرمين بازدید : 44 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

يكي از امتيازات زندگي درخشان علي(عليه‌السلام) سخنوري و بيانات شيوا و پرمحتوا و عميق آن حضرت در موارد گوناگون است كه به راستي «گنجينه بي مانند و ماندگار» و بسيار زيبا در فرهنگ اسلام مي‌باشد. انشاء و شيوه بيان علي(عليه‌السلام) پس از قرآن، عالي‌ترين نمونه بلاغت و شيوايي است. بلاغت و ادبيات امام علي(عليه‌السلام) هميشه در خدمت ارتقاء و رشد بشريت بوده و خواهد بود و به راستي سزاوار است امروز، رهبران، دانشمندان، سياست مداران و روشنفكران همه و همه براي نجات ملت خود از سخنان قهرمان انديشه، بزرگ مرد و جدان انساني، علي بن ابي طالب(عليه‌السلام) بهره گيرند.
نهج البلاغه او، بخشي از خطبه‌ها، نامه‌ها و سخنان كوتاه او است كه الهام بخش دريايي از معارف و شيوه‌هاي تكامل و درست انديشي است كه در اسلام هيچ كتابي بعد از قرآن، به بلنداي عظمت نهج البلاغه نمي‌رسد. اين كتاب مغز و روح قرآن و وحي الهي. چرا از زبان امير بيان، حضرت علي(عليه‌السلام) مخزن علم پيامبر(صلي الله عليه و آله) و پرورده خاص آن حضرت، صادر شده است.
اينك در اينجا به چند سخن كوتاه به عنوان چند قطره از اقيانوس سخن ارجمند علي(عليه ‌السلام) كه براي شما برگزيده‌ايم، گوش جان فرا دهيد: 1ـ كن في الفتنة كان اللبون لا ظهر فيركب و لا ضرع فيحلب؛ در فتنه‌ها (آشوب‌هايي كه طرف‌هاي درگير، اهل باطل مي‌باشند) مانند شتر كم سن و سال باش، نه پشتي بر آن‌ها باش كه سوار بر آن شوند و نه پستاني كه آن را بدوشند.[109]


2ـ خالطوا الناس مخالطة ان متم معها بكوا عليكم و ان عشتم حنوا اليكم؛ با مردم آن چنان معاشرت كنيد كه اگر بميرد بر مرگ شما اشك ريزند و اگر زنده بمانيد به شما عشق ورزند.[110]
3ـ لا يجد عبد طعم الايمان حتي يترك الكذب هزله و جده؛ هيچ انساني مزه ايمان را نچشد مگر اينكه دروغ را خواه از روي شوخي باشد يا جدي، ترك كند.[111]


4ـ العامل بالظلم و المعين عليه و الراضي به شركاء‌ ثلاثة ؛ظالم و همكار ظالم و آن كسي كه به ظلم راضي است، هر سه در گناه ظلم شريكند.[112]


5ـ ان دين الله لا يعرف بالرجال، بل بآية الحق، فاعرف الحق تعرف اهله؛ همانا دين خدا به وسيله شخصيت‌ها شناخته نشود، بلكه به وسيله نشانه حق شناخته شود، بنابراين حق را بشناسيد، تا صاحب حق را بشناسيد.[113]


6ـ ادوا الامانة و لوالي قاتل ولد الانبياء؛ امانت را به صاحبش رد كنيد، حتي اگر صاحبش قاتل فرزندان پيامبران باشد.[114]


7ـ الدهر يومان؛ يوم لك و يوم عليك، فاذا كان لك فلا تبطر و ان كان عليك فاصبر؛ زندگي دو روز است [داراي دو حالت فراز و نشيب است] يك روز به نفع تو است و روز ديگر به زيان تو، هرگاه به نفع تو بود، مغرور نشو و هرگاه به زيان تو بود، استفامت كن.[115]
8ـ لا تخافوا في الله لومة لائم، يكفكم من ارادكم و بغي عليكم؛ در راه خدا از سرزنش سرزنش كننده نهراسيد، خداوند (در اين صورت) شما را از گزند آن كسي كه به شما قصد سوء دارد و به شما ظلم كند حفظ مي‌كند.[116]


9ـ سنة الاخيار لين الكلام و افشاء السلام؛ گفتار نرم و ملايم و بلند سلام كردن؛ شيوه نيكان است.[117]


10ـ لا تنظر الي من قال و انظر ما قال؛ به گوينده نگاه نكن، بلكه به گفته‌اش توجه كن.[118]

آرمين بازدید : 41 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

از نظر تاريخ اسلام و روايات شيعه و سني، قطعي است كه نخستين شخصي كه به دعوت پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله) لبيك گفت و اسلام را پذيرفت، حضرت علي(عليه السلام) بود و اين افتخار پيشگامي در اسلام، تنها نصيب حضرت علي(عليه‌السلام) گرديد، و مطابق روايات، در آغاز بعثت در سراسر زمين جز سه نفرف در آئين اسلام نبودند و آن‌ها عبارت بودند از پيامبر(صلي الله عليه و آله) و علِي(عليه‌السلام) و خديجه(عليهاالسلام) .
عبدالله بن مسعود مي‌گويد: در آغاز بعثت، با چند نفر براي ديدار پيامبر(صلي الله عليه و آله) وارد مكه شديم، از رهگذران پرسيديم، محمد(صلي الله عليه و آله) كجا است؟ آن‌ها ما را به عباس عموي پيامبر(صلي الله عليه و آله) راهنمايي كردند، نزد او كه در كنار چاه زمزم نشسته بودند رفتيم و نشستيم، در اين هنگام ديديم، مردي زيبا چهره از جانب كوه صفا به سوي ما مي‌آيد كه بدنش را با دو جامه سفيد پوشيده است، در پهلوي راستش نوجواني ديده مي‌شد و پشت سرش بانويي حركت مي كرد، اين سه نفر كنار حجرالاسود رفتند و آن را بوسيدند، سپس مشغول طواف كعبه شدند، آنگاه هر سه نفر رو به كعبه نماز خواندند و قنوت نماز را طول دادند، من آن‌ها را نشناختم، به عباس گفتم: «اين‌ها كيستند؟ و اين دين تازه چيست كه از آن‌ها ديده مي‌شود؟!»
عباس گفت: آن مرد زيبايي كه جلوتر آمد، برادر زاده‌ام محمد(صلي الله عليه و آله) است و آن نوجوان كه در جانب راستش آمد، علي(عليه‌السلام) پسر ابو طالب است و آن بانو، خديجه(عليهاالسلام) همسر محمد(صلي الله عليه و آله) مي‌باشد، سوگند به خدا در سراسر روي زمين هيچ كس جز اين سه نفر، پيرو اين دين تازه (اسلام) نيست.»[11]


نظير اين ماجرا، از «عفيف كندي» نيز نقل شده است.[12]

آرمين بازدید : 38 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

فاطمه بنت اسد(عليهالسلام) مادر اميرمؤمنان علي(عليه‌السلام) از پيشگامان به اسلام بود، و در آن هنگام كه ابوطالب از پيامبر(صلي الله عليه و آله) سرپرستي مي‌كرد، فاطمه بنت اسد، چون مادري مهربان براي پيامبر(صلي الله عليه و آله) بود، فاطمه تا آخرين توانش به پيامبر(صلي الله عليه و آله) خدمت نمود و پس از ظهور اسلام از نخستين افرادي بود كه به اسلام گرويد.
هنگامي كه فاطمه(عليهاالسلام) در مدينه از دنيا رفت، علي(عليه‌السلام) خبر وفات او را به پيامبر(صلي الله عليه و آله) داد، پيامبر(صلي الله عليه و آله) گريه كرد و فرمود: «خدا فاطمه را بيامرزد كه تنها مادر تو نبود، بلكه براي من نيز مادر مهرباني بود، آنگاه عمامه و پيراهن خود را به علي(عليه‌السلام) داد و فرمود: «اين‌ها را ببر و او را با اين‌ها كفن كن.» پيامبر(صلي الله عليه و آله) در نماز بر او و در دفن او شركت نمود و او را تلقين داد و قبل از دفن، در قبرش خوابيد و فرمود: «قبر فاطمه باغي از باغ‌هاي بهشت گرديد.»[8]


ابن ابي الحديد دانشمند معرووف اهل تسنن مي‌نويسد: «فاطمه بنت اسد، در آغاز آشكار شدن اسلام، مسلمان شد[9] و يازدهمين نفري بود كه به اسلام گرويد، پيامبر(صلي الله عليه و آله) بسيار به او احترام مي‌كرد و او را «مادر» مي‌خواند، او هنگام وفات، وصيت خود را به پيامبر(صلي الله عليه و آله) كرد و پيامبر(صلي الله عليه و آله) وصيت او را پذيرفت و بر جنازه او خواند و در قبر او خوابيد و با پيراهن خود او را كفن كرد، از پيامبر(صلي الله عليه و آله) پرسيدند: «شما درباره هيچ كس اين گونه رفتار نكرديد كه با فاطمه(عليهاالسلام) كرديد؟» پيامبر(صلي الله عليه و آله) در پاسخ فرمود: «اِنَّهُ لَم يَكُن بَعدَ اَبي طالِبٍ اَبَرَّ بي مِنها...؛ همانا هيچ كس بعد از ابوطالب، مانند فاطمه به من نيكي نكرد».


فاطمه بنت اسد(عليهاالسلام) نخستين بانويي بود كه با پيامبر(صلي الله عليه و آله) بيعت كرد.[10]

آرمين بازدید : 50 پنجشنبه 11 آبان 1391 نظرات (0)

حضرت ابوطالب، پدر بزرگوار علي(عليه‌السلام) بود، او 75 سال قبل از بعثت [35 سال پيش از تولد پيامبر اسلام(صلي الله عليه و آله)] در مكه از خاندان بزرگ قريش، ديده به جهان گشود، نام او را عبد مناف [يا عمران] گذاشتند، نظر به اينكه نام نخستين فرزندش «طالب» بود، او را ابوطالب خواندند.


ياري او از پيامبر(صلي الله عليه و آله)، در طول 45 سال، چه قبل از بعثت پيامبر(صلي الله عليه و آله) و چه بعد از آن به قدري بسيار و چشمگير است كه «ابن ابي الحديد» دانشمند معروف اهل تسنن مي‌نويسد: «اِنَّ مِن قَرَءَ عُلوُمَ السَّيرَ، عَرَفَ اَنَّ الاِسلامَ لَو لا ابوُطالِب لَم يَكُن شَيئاً مَذكُوراً؛ همانا كسي كه علوم سيره شناسي را بخواند به اين مطلب پي مي‌برد كه اگر [دفاع‌ها و حمايت‌هاي] ابوطالب نبود، اسلام پا نمي‌گرفت و نابود مي‌شد.»[6]


و در وسعت و ژرفاي ايمان او، حضرت باقر(عليه‌السلام) فرمود: «لَو وَضَعَ ايمانُ اَبي طالب في كَفَّةِ مِيزانِ، وِ ايمانُ هذَا الخَلقِ فيِ الكَفَّةِ الاُخري لَرَجَّحَ اِيمانُه؛ اگر ايمان ابوطالب در يك كفه ترازو قرار داده شود، و ايمان همه خلايق در كفه ديگر آن نهاده گردد، ايمان ابوطالب بر ايمان آن‌ها برتري مي‌يابد.»[7]

اطلاعات کاربری
  • فراموشی رمز عبور؟
  • آرشیو
    نظرسنجی
    نظر شما درباره ي اين وب لاگ چيست؟
    آمار سایت
  • کل مطالب : 10
  • کل نظرات : 2
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • آی پی امروز : 3
  • آی پی دیروز : 3
  • بازدید امروز : 22
  • باردید دیروز : 21
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 43
  • بازدید ماه : 75
  • بازدید سال : 440
  • بازدید کلی : 1,037